<div style="direction:rtl;text-align:right">نیمه شب .پشت در.</div>:
به نامش که هستی از اوست.
اینجا که امدیم هنوز کنترل در پارکینگ را نداریم. و اخر کلاس این است که تمام در ها با ریموت باز می شود!! مردیم از شیکی.
ته تغاری ده روز پیش چشمش را عمل کرده. از عینک خلاص شود. از اتاق می اید بیرون با چشمان قرمز. می گوید مامان میاین با من بریم قطره چشمم تمام شده. انتخاب دیگری ندارم. روی لباس خواب شلوار ورزشی را می کشم تنم و می رویم.
ته تغاری پشت فرمان است. توی راه اقایی با موهای کاملا خاکستری کرم می ریزد . عین فیلم های حادثه ای پهلو به پهلو می اید. نمی دانم چقدر بعضی از شما اقایون اعتماد به نفس دارین. که دنبال یک دختر جوان می افتید. ته تغاری بیشتر از 17 سال نشان نمی دهد. یعنی اخر اعتماد به نفس. دخترک می گوید ببین از بابام هم بزرگتره.
قطره را می گیریم می رسیم خانه سریدار در را قفل کرده. و به خواب مرگ رفته . مانده ایم تو کوچه سرد هم هست. .
اصلا هم روی مامانم حساب باز نکنید وقتی خواب است یعنی در هیچ موردی و هیچ زمانی هیچ حسابی رویش نمی شود کرد.
اقای دکتر طبقه بالا به دادمان می رسد با زیر جامه و پیراهن خواب. دوبار می رود ومی اید تا کلید بیاورد و کلیدی در کار نیست. احتمالا عوض شده باشد. !
اخر با ریموت در را باز میکند.! هوش سرشار استاد دانشگاه این مملکت را دارید که از اتاق خوابش هم می شد در را بازکند. شاید هم بیچاره اینقدر خواب بود که هنگ کرده بود. شاید.
داشتیم عین دزد ها دوتایمان از نرده ها بالا می رفتیم که اقای دکتر رسید.!!! خدا عمرش بدهد.
چقدر دلم برای اینجوری نوشتن تنگ شده بود. ساعت پست را که دارید.
اینجا که امدیم هنوز کنترل در پارکینگ را نداریم. و اخر کلاس این است که تمام در ها با ریموت باز می شود!! مردیم از شیکی.
ته تغاری ده روز پیش چشمش را عمل کرده. از عینک خلاص شود. از اتاق می اید بیرون با چشمان قرمز. می گوید مامان میاین با من بریم قطره چشمم تمام شده. انتخاب دیگری ندارم. روی لباس خواب شلوار ورزشی را می کشم تنم و می رویم.
ته تغاری پشت فرمان است. توی راه اقایی با موهای کاملا خاکستری کرم می ریزد . عین فیلم های حادثه ای پهلو به پهلو می اید. نمی دانم چقدر بعضی از شما اقایون اعتماد به نفس دارین. که دنبال یک دختر جوان می افتید. ته تغاری بیشتر از 17 سال نشان نمی دهد. یعنی اخر اعتماد به نفس. دخترک می گوید ببین از بابام هم بزرگتره.
قطره را می گیریم می رسیم خانه سریدار در را قفل کرده. و به خواب مرگ رفته . مانده ایم تو کوچه سرد هم هست. .
اصلا هم روی مامانم حساب باز نکنید وقتی خواب است یعنی در هیچ موردی و هیچ زمانی هیچ حسابی رویش نمی شود کرد.
اقای دکتر طبقه بالا به دادمان می رسد با زیر جامه و پیراهن خواب. دوبار می رود ومی اید تا کلید بیاورد و کلیدی در کار نیست. احتمالا عوض شده باشد. !
اخر با ریموت در را باز میکند.! هوش سرشار استاد دانشگاه این مملکت را دارید که از اتاق خوابش هم می شد در را بازکند. شاید هم بیچاره اینقدر خواب بود که هنگ کرده بود. شاید.
داشتیم عین دزد ها دوتایمان از نرده ها بالا می رفتیم که اقای دکتر رسید.!!! خدا عمرش بدهد.
چقدر دلم برای اینجوری نوشتن تنگ شده بود. ساعت پست را که دارید.